شیر نری دلباخته
ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیلهی حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی:
هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید!!
و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید
اولی خوشگلی تون
دومی معشوقتون
و سومی را یادم رفت.
اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه.
حکایت شیری که عاشق آهو شد
مدیر انجمن: naderloo
- naderloo
- مدیر کل
- پست: 2793
- تاریخ عضویت: 08 نوامبر 2008 00:00
- حالت من: Khaste
- محل اقامت: تهران
- تماس:
طبق
قانون نهم:از درج جوابیه و پرسش های خود بصورت در اصطلاح پينگليش خودداري نماييد.
قوانین سایت را مطالعه نمایید
قانون نهم:از درج جوابیه و پرسش های خود بصورت در اصطلاح پينگليش خودداري نماييد.
قوانین سایت را مطالعه نمایید
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان