مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
مدیر انجمن: naderloo
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
[JUSTIFY]سوتک[/JUSTIFY][JUSTIFY]نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد[/JUSTIFY][JUSTIFY]نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت[/JUSTIFY][JUSTIFY]ولی بسیار مشتاقم[/JUSTIFY][JUSTIFY]که از خاک گلویم سوتکی سازد[/JUSTIFY][JUSTIFY]گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش[/JUSTIFY][JUSTIFY]و او یکریز و پی در پی[/JUSTIFY][JUSTIFY]دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد[/JUSTIFY][JUSTIFY]و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد[/JUSTIFY][JUSTIFY]بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را...[/JUSTIFY][JUSTIFY]"دکتر علی شریعتی"[/JUSTIFY]
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
روزگاریست شیطان فریاد می زند:
[RIGHT]آدم پیدا کنید، سجده خواهم کرد!!!!!!...[/RIGHT]
آخرین ويرايش توسط 1 on mjsadeh, ويرايش شده در 14.
- naderloo
- مدیر کل
- پست: 2793
- تاریخ عضویت: 08 نوامبر 2008 00:00
- حالت من: Khaste
- محل اقامت: تهران
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.
به یک جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ ترین هنر جهان است.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اگر بتوانی دیگری را همانطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی كسي كه دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همين بيشتر از اينكه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
و بالاخره .....همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست. یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست. قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست. مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست. و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست
به یک جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ ترین هنر جهان است.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اگر بتوانی دیگری را همانطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی كسي كه دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همين بيشتر از اينكه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
و بالاخره .....همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست. یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست. قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست. مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست. و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
[JUSTIFY]یه روز استادمون برگه های میان ترم تصحیح شده رو آورده بود تا به بچه ها بده.[/JUSTIFY][JUSTIFY]بعد از توزیع اوراق بین بچه ها گفت: این کیه اسمشو بالا برگه اش ننوشته؟! خیر سرش 16 هم شده![/JUSTIFY][JUSTIFY]هیچکی جواب نداد![/JUSTIFY][JUSTIFY]2 دقیقه بعد...[/JUSTIFY][JUSTIFY]- دست خطشم شبیه خودمه که...؟!!![/JUSTIFY][JUSTIFY]- اِ ، این که کلید سؤالاست...!!!!!!![/JUSTIFY]
آخرین ويرايش توسط 1 on mjsadeh, ويرايش شده در 16.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
اشکی که هنگام شکست می ریزیم،
عرقی است که هنگام تلاش نریخته ایم...
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
خدایا
نمیدانم اینجایی که هستم، تقدیر من است یا تقصیر من !؟...
نمیدانم اینجایی که هستم، تقدیر من است یا تقصیر من !؟...
- naderloo
- مدیر کل
- پست: 2793
- تاریخ عضویت: 08 نوامبر 2008 00:00
- حالت من: Khaste
- محل اقامت: تهران
- تماس:
Re: مطالب مفید و خواندنی ارسالی توسط کاربران
سی ثانیه پای صحبت برایان دایسون
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود، سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد.
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود، سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
مقصود روزه
بدان كه مقصود از روزه آن است كه حجاب شهوت و غضب از پيش ديده دل برخيزد تا به سرّ ملكوت آسمان و زمين بينا شود؛ چه، روح آدمي از عالم ملكوت است و...
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
بخشاینده بی حساب
الهی،
چه گسترده و بی صدا می بخشی
و ما چه حسابگرانه تسبیح می گوییم!!!
چه گسترده و بی صدا می بخشی
و ما چه حسابگرانه تسبیح می گوییم!!!
آخرین ويرايش توسط 1 on mjsadeh, ويرايش شده در 31.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
کجا جستید که نیافتید!؟
از ابوسعید ابوالخیر پرسیدند:
خدا را کجا جوییم؟
ابو سعید در پاسخ گفت:
کجا جستید که نیافتید!؟
خدا را کجا جوییم؟
ابو سعید در پاسخ گفت:
کجا جستید که نیافتید!؟
آخرین ويرايش توسط 1 on mjsadeh, ويرايش شده در 31.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
"این نیز بگذرد..."
[JUSTIFY]آورده اند حکیمی بر مجلسی وارد شد؛ گروهی را در گوشه ای خرسند و شادمان یافت و در کنجی دیگر گروهی را غمگین و ملول. [/JUSTIFY][JUSTIFY]از او خواستند سخنی براند که هر دو گروه را مناسب آید.[/JUSTIFY][JUSTIFY]حکیم در پاسخ گفت: "این نیز بگذرد..."[/JUSTIFY]
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
فراق بهشت...
[JUSTIFY]ای نفس![/JUSTIFY][JUSTIFY]پدرت آدم -که بر او باد سلام- از فراق بهشت، چهل روز و شب گریست؛[/JUSTIFY][JUSTIFY]آیا تو تاکنون از دوری بهشت، شبی گریسته ای؟!!!![/JUSTIFY]
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
اندر حکایت تغییر سرور سایت...
ارزش بودن هر سایت را می توان از یک لحظه نبودنش فهمید...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان