سلام
حتما شده تو حیطه کاری خودتون خاطره جالبی داشته باشید
بهداشت محیطیا بخاطر بازرس بودن و (تا حدودی باب دل بازاریان نبودن) حتما خاطره ای در این زمینه دارند
اما خاطره:
یکی از همکاران بازرس بهداشتیمون رفته یه چلوکبابی (منطقه پایین شهر) و وارد مغازه شده ---با معرفی خودش و اینکه واسه چی رفته اونجا مغازه دار و کارگرانش(پدر و پسران) در ابتدا کرکره مغازه را پایین کشیده و سپس هم با مشت و لگد و چک و فحش و ...... از این همکار بنده استقبال کردند و در آخر سر ایشون را با یک پرتاب عالی از مغازه خارج می کنند
و حالا پس از گذشت سالهای متمادی برای بزرگداشت این اتفاق جالب در شهر ما همکاران بهداشت محیطی روزی رو به عنوان سالروز کتک خوری همکار گرامی جشن میگیرند و در آن برای فرد مذکور کیک میپزن و در کنار هم به رویداد های مکرر اینگونه که برای ایشان و سایر همکاران اتفاق می افته می خندند ....البته باید خاطر نشان کنم که چلوکبابی مذکور به سزای کارهای انجام داده رسید نتا درس عبرتی باشد برای دیگران.......
شما چی خاطره دارید؟
خاطرات جالب از بازرسی اماکن
مدیر انجمن: naderloo
- navidsafavy
- آماتور
- پست: 182
- تاریخ عضویت: 25 آپریل 2010 00:00
- تماس:
خاطرات جالب از بازرسی اماکن
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
سید نوید صفوی
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
سید نوید صفوی
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: خاطرات جالب از بازرسی اماکن
[JUSTIFY]برای بازدید از یک رستوران در مناطق ییلاقی شاندیز (اطراف مشهد) از روی پل، عرض رودخونه رو طی کردم و وارد آشپزخونه شدم، در حین بازدید متوجه وجود حدود 20 یا 30 پرسی برنج پخته شدم که از وعده قبل داخل دیگ مونده بود و متصدی قصد داشت به احتمال غریب به یقین در وعده بعدی اقدام به عرضه شون کنه!!! رو به متصدی کردم و پرسیدم: اینا چیه؟! متصدی که صابون بهداشت به تنش خورده بود و به تازگی مغازه اش فک پلمپ شده بود!!! هل شد و با عجله دیگ رو از رو اجاق گذاشت پایین و در حالیکه غرغر کنان داشت می گفت: از دست این کارگرا !! صد دفعه گفتم غذا که می مونه یا ببرید خونه تون یا بریزید دور !! دیگ رو تا ورودی آشپزخونه روی زمین کشید و یهو کجش کرد و برنج ها رو ریخت توی رودخونه!!! مارو میگی!!! خشکمون زده بود!!! برگشتم گفتم: شما اومدی ابروشو درست کنی، زدی چشمشم کور کردی که!!!! متصدی یکمی خیره بهم نگاه کرد و بعد دوزاریش افتاد که چیکار کرده!!!!!!!!!!!...[/JUSTIFY]
آخرین ويرايش توسط 1 on mjsadeh, ويرايش شده در 22.
- naderloo
- مدیر کل
- پست: 2793
- تاریخ عضویت: 08 نوامبر 2008 00:00
- حالت من: Khaste
- محل اقامت: تهران
- تماس:
Re: خاطرات جالب از بازرسی اماکن
سلام، بعضی از خاطره شیرین نیست ولی جالب است اولین خاطره ای که از سال 76 به ذهنم رسید به شرح زیر است
در هنگام بازید یک کارخانه شیر متوجه شدیم شیر کارخانه فاسد شده است لذا ضمن معدوم کردن آن کارخانه نیز پلمپ شد و طی مشورتی که با کاشناس مسئول بهداشت محیط داشتیم و با توجه به سابقه بد کارخانه قرار شد تا رفع کامل مغایرت ها مجوز فک پلمپ صادر نشود ولی شنیدیم که تنها ساعتی پس از جلسه کارخانه توسط معاون کارشناس مسئول بهداشت محیط وقت فک پلمپ شده است وقتی علت را جویا شدیم شخص مورد نظر گفت که با هماهنگی و ارائه مهلت محدود برای رفع مغایرت ها و بدلیل جلوگیری از ضرر وزیان کارخانه اقدام به فک پلمپ شد
ماجرا برای همه ما جالب شد به هر حال چند وقت گذشت از صاحبان اماکن زمزمه هایی مبنی بر اخذ مبالغی هنگفت برای فک پلمپ شنیده شد تا جایی که معاون کارشناس مسئول مورد ذکر از آمدن به اداره خودداری کرد و دیگر به اداره محل خدمت برنگشت
چند ماهی نگذشته بود که بنده به صورت کاملا اتفاقی موفق به زیارت ایشان شدم
ایشان در میدان ونک با ظاهری آراسته نشسته بود و دست روی چشمهایش گذاشته بود و تکه مقوا نیز در کنارش، که روی آن نوشته بود:
لطفا کمک کنید و کلی مشکلات خانوادگی و بیماری را جهت دلسوزی عابرین روی آن درج کرده بود
و به نظر میامد دوری از مواد افیونی ایشان را به آن حال و روز انداخته است
خوب این هم آخر کار رشوه گیری و اختلاس.
در هنگام بازید یک کارخانه شیر متوجه شدیم شیر کارخانه فاسد شده است لذا ضمن معدوم کردن آن کارخانه نیز پلمپ شد و طی مشورتی که با کاشناس مسئول بهداشت محیط داشتیم و با توجه به سابقه بد کارخانه قرار شد تا رفع کامل مغایرت ها مجوز فک پلمپ صادر نشود ولی شنیدیم که تنها ساعتی پس از جلسه کارخانه توسط معاون کارشناس مسئول بهداشت محیط وقت فک پلمپ شده است وقتی علت را جویا شدیم شخص مورد نظر گفت که با هماهنگی و ارائه مهلت محدود برای رفع مغایرت ها و بدلیل جلوگیری از ضرر وزیان کارخانه اقدام به فک پلمپ شد
ماجرا برای همه ما جالب شد به هر حال چند وقت گذشت از صاحبان اماکن زمزمه هایی مبنی بر اخذ مبالغی هنگفت برای فک پلمپ شنیده شد تا جایی که معاون کارشناس مسئول مورد ذکر از آمدن به اداره خودداری کرد و دیگر به اداره محل خدمت برنگشت
چند ماهی نگذشته بود که بنده به صورت کاملا اتفاقی موفق به زیارت ایشان شدم
ایشان در میدان ونک با ظاهری آراسته نشسته بود و دست روی چشمهایش گذاشته بود و تکه مقوا نیز در کنارش، که روی آن نوشته بود:
لطفا کمک کنید و کلی مشکلات خانوادگی و بیماری را جهت دلسوزی عابرین روی آن درج کرده بود
و به نظر میامد دوری از مواد افیونی ایشان را به آن حال و روز انداخته است
خوب این هم آخر کار رشوه گیری و اختلاس.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
خاطرات جالب از بازرسی اماکن
[JUSTIFY]چند وقت پیش رفتم بازدید یک کبابی، می بینم توی 30 متر جا دیگ و پایه برقرار کرده و برنج طبخ میکنه!!! به متصدی میگم اولاً که شما جواز کبابی داری نه رستوران! پس نباید تحت هیچ شرایطی برنج طبخ کنی؛ ثانیاً ما که هیچ فضایی رو اینجا و برای این کار مناسب نمی بینیم و تائید نمی کنیم که!؟[/JUSTIFY][JUSTIFY]طرف زن و بچه رو کشیده وسط، کلی قسم و آیه که ما فقط همین امشب رو بخاطر اینکه میهمانان خودمون بودن برنج زدیم و...[/JUSTIFY][JUSTIFY]اهل و عیال هم همگی صحه گذاشتند.[/JUSTIFY][JUSTIFY]ما هم ساده!!! باور کردیم و گفتیم ایندفعه رو نادید می گیریم ولی دیگه تکرار نشه.[/JUSTIFY][JUSTIFY]حالا دیشب تو منطقه کشیک بودم داشتم از جلوی کبابی اش رد میشدم دیدم تابلوی کبابیش رو جمع کرده زده رستوران!!!!!!!![/JUSTIFY]
Re: خاطرات جالب از بازرسی اماکن
تصمیم من
حدود سال 1388 من در یکی از شهرستان ها کار آموز بودم. بدو ورود من به شبکه شهرستان ابلاغی از طرف رییس شبکه مبنی بر اینکه بنده به عنوان نیروی کمکی و کمبود نیرو بازرسی و آمارگیری سالانه را زیر نظر کارشناس مسئول شهرستان به بنده واگذار کردند.
از آنجایی که بنده در آم=ن شهرستان بومی بودم و پدرم سالها دبیر بود تقریباً همه می شناختند. شاید کسانی که بومی کار کرده اند موضوع را بهتر درک کنند. خلاصه هر روز تماس ها و ثبت سفارشهایی به پدرم و فامیل و آشنایان میشد. به طوری که همه از این کا آموزی من خسته شده بودند.
جالبترین اتفاق نیز در یک نانوایی اتفاق افتاد و موقع یادداشت نواقص از طرف شاطر مورد حمله قرار گرفتم و مجبور به فرار شدم و در ماشین اداره نشستم و نیروی انتظامی و بقیه ماجراها...
خلاصه بنده همان سال در آزمون استخدامی پذیرفته شدم و استخدام دانشگاه علوم پزشکی تبریز در آمدم. اما با یاد آوری خاطرات دوره کارآموزی از استخدام در وزارت بهداشت منصرف شدم و تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت سمت بازرسی بهداشتی نروم. تصمیمی که درستی و غلطی آن هنوز مشخص نشده است.
ولی واقعاً شغل سخت و طاقت فرسایی است.
حدود سال 1388 من در یکی از شهرستان ها کار آموز بودم. بدو ورود من به شبکه شهرستان ابلاغی از طرف رییس شبکه مبنی بر اینکه بنده به عنوان نیروی کمکی و کمبود نیرو بازرسی و آمارگیری سالانه را زیر نظر کارشناس مسئول شهرستان به بنده واگذار کردند.
از آنجایی که بنده در آم=ن شهرستان بومی بودم و پدرم سالها دبیر بود تقریباً همه می شناختند. شاید کسانی که بومی کار کرده اند موضوع را بهتر درک کنند. خلاصه هر روز تماس ها و ثبت سفارشهایی به پدرم و فامیل و آشنایان میشد. به طوری که همه از این کا آموزی من خسته شده بودند.
جالبترین اتفاق نیز در یک نانوایی اتفاق افتاد و موقع یادداشت نواقص از طرف شاطر مورد حمله قرار گرفتم و مجبور به فرار شدم و در ماشین اداره نشستم و نیروی انتظامی و بقیه ماجراها...
خلاصه بنده همان سال در آزمون استخدامی پذیرفته شدم و استخدام دانشگاه علوم پزشکی تبریز در آمدم. اما با یاد آوری خاطرات دوره کارآموزی از استخدام در وزارت بهداشت منصرف شدم و تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت سمت بازرسی بهداشتی نروم. تصمیمی که درستی و غلطی آن هنوز مشخص نشده است.
ولی واقعاً شغل سخت و طاقت فرسایی است.
- mjsadeh
- ØرÙÙ‡ ای
- پست: 438
- تاریخ عضویت: 26 آپریل 2010 00:00
- حالت من: Mashghool
- محل اقامت: سمنان
- تماس:
Re: خاطرات جالب از بازرسی اماکن
[JUSTIFY]
[/JUSTIFY][JUSTIFY]عجب!!! پس که اینطور؟!!![/JUSTIFY][JUSTIFY]اول از آخر شروع میکنم:[/JUSTIFY][JUSTIFY]1- درباره تصمیم شما باید عرض کنم که "صلاح مملکت خویش خسروان دانند" ولی به نظرم خیلی عجولانه تصمیم گرفتید.[/JUSTIFY][JUSTIFY]2- ببین مهندس جان، من خودم 2 سالی هست که بازرس شبکه بهداشتم. تقریباً شبیه این مشکلی که شما عنوان کردی، در بدو دوران بازرسیم برای من هم پیش اومده!!! حالا که برمیگردم نگاه میکنم متوجه اشتباه خودم میشم (نه متصدی)!!![/JUSTIFY][JUSTIFY]اول از همه اینکه بازرسی یک هنره نه یک علم!!! (اینو من نمیگم، کهنه کارهای این عرصه میگن!) یعنی صرف داشتن مدرک دانشگاهی و اطلاعات بهداشتی و خواندن چندتا بخشنامه و دستورالعمل نمیشه بازرس شد! به نظر من اولین و مهم ترین رکن بازرسی، روانشناسیه!!! شما باید جایگاه خودتون، طرف مقابل و ظرفیت ها رو بسنجید، شما باید بدونید با هرکی چطور صحبت کنید، هر حرفی رو کجا و چه زمانی بزنید و... و همه اینها و خیلی چیزهای دیگه رو فقط با گذر زمان و با تجربه کردن خواهید آموخت. یادتون باشه که ادبیات شما در زمان بازرسی فوق العاده مهم و تاثیر گذاره... (دوم و سوم و مابقیش طلبتون)[/JUSTIFY][JUSTIFY]3- متاسفانه سفارش و آشنا و وابسته رئیس و کارمند بودن و خلاصه "روابط" در جامعه ما جز لاینفک زندگی شده؛ مثال از این دست بسیار است و فراوان. قسمت سخت و عذاب آور کار اینه که شما چطور به اون رفیق، دوست، آشنا، همکار و... بگید "نه"؟!! (چون اگه مشکلی نباشه کسی سراغ "روابط" نمیره؛ پس حتماً در یک جایی از "ضوابط" نقصانی هست که پای "روابط" به ماجرا باز میشه!) باید عرض کنم که اینم یک هنره!!! هنر "نه" گفتن! یعنی اینکه چطور با لبخند به اون "رابط" بگید "نه"!!!!!!!!!!![/JUSTIFY]atilla نوشته شده:تصمیم من[/JUSTIFY][JUSTIFY]حدود سال 1388 من در یکی از شهرستان ها کار آموز بودم. بدو ورود من به شبکه شهرستان ابلاغی از طرف رییس شبکه مبنی بر اینکه بنده به عنوان نیروی کمکی و کمبود نیرو بازرسی و آمارگیری سالانه را زیر نظر کارشناس مسئول شهرستان به بنده واگذار کردند.[/JUSTIFY][JUSTIFY]از آنجایی که بنده در آم=ن شهرستان بومی بودم و پدرم سالها دبیر بود تقریباً همه می شناختند. شاید کسانی که بومی کار کرده اند موضوع را بهتر درک کنند. خلاصه هر روز تماس ها و ثبت سفارشهایی به پدرم و فامیل و آشنایان میشد. به طوری که همه از این کا آموزی من خسته شده بودند. [/JUSTIFY][JUSTIFY]جالبترین اتفاق نیز در یک نانوایی اتفاق افتاد و موقع یادداشت نواقص از طرف شاطر مورد حمله قرار گرفتم و مجبور به فرار شدم و در ماشین اداره نشستم و نیروی انتظامی و بقیه ماجراها...[/JUSTIFY][JUSTIFY]خلاصه بنده همان سال در آزمون استخدامی پذیرفته شدم و استخدام دانشگاه علوم پزشکی تبریز در آمدم. اما با یاد آوری خاطرات دوره کارآموزی از استخدام در وزارت بهداشت منصرف شدم و تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت سمت بازرسی بهداشتی نروم. تصمیمی که درستی و غلطی آن هنوز مشخص نشده است. [/JUSTIFY][JUSTIFY]ولی واقعاً شغل سخت و طاقت فرسایی است.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: Google [Bot] و 0 مهمان